English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (8188 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
running fix U کشیدن سمت متوالی ناو تعیین متوالی سمت ناو اخراج اشعه متوالی برای تعیین ایستگاه
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
continuously set vector U عناصر تصحیح شده متوالی هدف عناصر تنظیم شده هدف به طریق متوالی
collator U ماشینی که برای تلفیق و ادغام مجموعه کارتها یا سایر اسناد در یک رشته متوالی بکار می رود
sequential <adj.> U متوالی
successive U متوالی
sequential U متوالی
hand running U متوالی
consecutive <adj.> U متوالی
successive <adj.> U متوالی
continuous U متوالی
succedaneous U متوالی
series U متوالی
consecutive U متوالی
sequential U پی در پی متوالی
uninterrupted U متوالی
thuds U ضربههای متوالی
successive objective U هدفهای متوالی
successive intervals U فاصلههای متوالی
succedent U متاخر متوالی
sequence checking U کنترل متوالی
sequence control U کنترل متوالی
doubled up U دواسترایک متوالی
doubled U دواسترایک متوالی
double U دواسترایک متوالی
successive U متوالی مسلسل
continuous error U خطای متوالی
thud U ضربههای متوالی
reels U متوالی پشت سر هم
Successive Approximation U تقریب متوالی
thudded U ضربههای متوالی
thudding U ضربههای متوالی
reeling U متوالی پشت سر هم
consecutive U پیاپی متوالی
reeled U متوالی پشت سر هم
bit stream U بیتهای متوالی
reel U متوالی پشت سر هم
continuous data U دادههای متوالی
subalternate U افسر جزء متوالی
pitapat U با ضربههای تند و متوالی
fusillade U شلیک متوالی تیرباران
successive reproductions method U روش بازسازیهای متوالی
days on end U چند روز متوالی
garland U نیم پیچهای متوالی
series resonant circuit U مدار رزنانس متوالی
garlands U نیم پیچهای متوالی
successive approximations method U روش تقریبهای متوالی
method of successive approximations U روش تقریبهای متوالی
coherent U مرتب و دارای نظم متوالی
the difference between the consecutive terms U اختلاف هر دو جمله متوالی [ریاضی]
downpours U فرو ریزی بارش متوالی
rat a tat U ضربات متوالی و تند زدن
rat-a-tat U ضربات متوالی و تند زدن
anaphora U تکرار یک یا چند عبارت متوالی
continous U متصل متوالی بدون وقفه
rat a tat tat U ضربات متوالی و تند زدن
KO's U با ضربات متوالی از میدان بدرکردن
downpour U فرو ریزی بارش متوالی
KO U با ضربات متوالی از میدان بدرکردن
state succession U تعویض دولتهابه طور متوالی
rat a tat tat U صدای ناشی ازضربات تند و متوالی
mid span U مرکزفاصله افقی بین دو پایه متوالی پل
pit a pat U با ضربات تند و متوالی درحال ضربان
rat-a-tat U صدای ناشی ازضربات تند و متوالی
rat a tat U صدای ناشی ازضربات تند و متوالی
surface interval U فاصله بین غواصهای متوالی از سطح اب
tamp U بوسیله ضربات متوالی بالا یا پایین راندن
meiosis U تغییرات متوالی هسته که منتهی به تشکیل سلول جدیدمیگردد
data logging U ضبط دادههای مربوط به حوادثی که در زمانهای متوالی اتفاق می افتند
continuous strip imagery U عکاسی متوالی از یک نوارزمین عکاسی مداوم از یک نوار
opener U مسابقه نخست ازدو مسابقه متوالی
decca U سیستم تعیین محل دقیق یا بهترین محل برای ایستگاه فرستنده
continuous processor U دستگاه چاپ متوالی عکس چاپ کننده مداوم عکس
radial line plot U روش تعیین محل نقاط بااخراج اشعه
authentication U تعیین نشانی تعیین معرف کردن
default U مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
defaulting U مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
defaulted U مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
defaults U مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
radio position finding U روش تعیین محل ایستگاه فرستنده به روش تقاطع
cold thrust U ازمایشی برای تعیین حداقل دمای لازم برای عبور ازادانه سیال
cold test U ازمایشی برای تعیین حداقل دمای لازم برای عبور ازادانه سیال
back wardation U تعیین اجل برای بایع
short line U محدوده تعیین شده برای فرودتوپ
metronome U اسبابی که برای تعیین زمان دقیق
call a metting U تعیین وقت و دعوت برای جلسه
metronomes U اسبابی که برای تعیین زمان دقیق
sexualize U جنس برای چیزی تعیین کردن
dosimetry U تعیین مقدار جذب شده دارو یاتشعشع اتمی ازمایش تعیین دوز جذب شده
maintenance window U [زمان تعیین شده برای تعمیر و نگهداری]
playoffs U مسابقهی پایانی برای تعیین تیم قهرمان
bathometer U دستگاهی که برای تعیین عمق اب بکار میرود
service time window U [زمان تعیین شده برای تعمیر و نگهداری]
playoff U مسابقهی پایانی برای تعیین تیم قهرمان
nominate U تعیین اسب برای شرکت درمسابقات اینده
nominating U تعیین اسب برای شرکت درمسابقات اینده
nominates U تعیین اسب برای شرکت درمسابقات اینده
advowson U حق تعیین مقام برای تصدی اموروقفی کلیسا
bibliotics U بررسی دست نوشته برای تعیین اصالت ان
locates U جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
locating U جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
located U جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
locate U جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
command heading U مسیر تعیین شده برای هواپیماتوسط برج کنترل
photo finish U استفاده از عکس برای تعیین برنده مسابقه فشرده
constructive placement U تعیین محل برای بارگیری یاتخلیه مناسب کشتیها
limits U محدودههای بیشترین حد از پیش تعیین شده برای اعداد در کامپیوتر
center U تعیین حدودوسیله ایجاد حرارت برای استفاده در هواپیمای بی موتور
cone penetrometer U وسیله تعیین مقاومت خاک برای عبور و مرور خودروها
collusion U برای تعیین قیمت مشترک و یا تقسیم بازار کالامیان خود
winter book U تعیین امتیاز شرطبندی درزمستان برای مسابقه فصل بعد
pibal U دیدبانی بصری بالن هواسنجی برای تعیین سمت باد
air priorities committee U کمیته تعیین ارجحیت حمل ونقل هوایی یا تعیین ارجحیت حمل بار
break up value U قیمتی که برای رهایی از کالای متروکه یا ازمد افتاده تعیین میشود
lags U زدن گوی از وسط زمین به مرز برای تعیین اغازکننده بازی
lag U زدن گوی از وسط زمین به مرز برای تعیین اغازکننده بازی
lagged U زدن گوی از وسط زمین به مرز برای تعیین اغازکننده بازی
tan alt U ضریب انحراف سایه برای تعیین ارتفاع اشیا در روی عکس هوایی
shadow factor U ضریب مربوط بانحراف سایه در عکس هوایی برای تعیین ارتفاع اشیاء
shake bottle U بطری حاوی گویهای کوچک نمره دار برای تعیین شماره بازیگر بیلیارد
check point U نقطه از پیش تعیین شدهای در سطح زمین برای کنترل حرکت رسانگرها یا پرتابه ها
convoy routing U تعیین مسیر کاروان دریایی تعیین مسیر حرکت ستون دریایی
point designation U شبکه بندی مخصوصی که برای تعیین نقاط نسبت به هم روی عکس هوایی کشیده میشود
pill pool billiard U بیلیارد کیسه دار با تعیین شماره گوی برای هر بازیگربا ژتون یا گویهای کوچک مخصوص
fair trade laws U قوانین تجارت منصفانه قرارداد بین تولیدکننده وفروشنده برای تثبیت یا تعیین حداقل قیمت
radar locating U تعیین محل نقاط یا هدفها به وسیله رادار تعیین محل توپهای دشمن به وسیله رادار
reseau U اخراج اشعه
command altitude U ارتفاع فرمان داده شده برای پرواز ارتفاع تعیین شده برای هواپیمای رهگیر
alphaphotographic U آنچه باعث نمایش تصاویر با استفاده از حروف گرافیکی از پیش تعیین شده برای سرویسهای تلتکس می شوند
observers U گواه تعیین شده از طرف کمیته برگزارکننده مسابقه گلف برای گزارش دادن نقض مقررات به داور
carring over U تعویق تصفیه حساب در خریدو فروش سهام برای انتقال مال یا تسلیم مبیع مهلت تعیین کردن
observer U گواه تعیین شده از طرف کمیته برگزارکننده مسابقه گلف برای گزارش دادن نقض مقررات به داور
burned U کلمه رمز برای تعیین اینکه عامل مخفی اطلاعاتی در معرض کشف قرار گرفته یا قابلیت اعتمادبه او کم شده است
back azimuth method U گرای معکوس در اخراج اشعه
movement credit U وقت پیش بینی شده و تعیین شده برای حرکت یک ستون
range resolution U قابلیت رادار برای تعیین مسافت اشیای مختلف قابلیت تفکیک بردی
timing disc U علامت حک شده روی موتورپیستونی برای کمک به تعیین دقیق وضعیت زاویهای میل لنگ به منظور زمان بندی صحیح کارکرد موتور
deflections U هسته مغناطیسی اطراف تیوب اشعه کاغذی برای کنترل کردن محل اشعه و صفحه نمایش
deflection U هسته مغناطیسی اطراف تیوب اشعه کاغذی برای کنترل کردن محل اشعه و صفحه نمایش
tasking U سازمان بندی برای عملیات واگذار کردن ماموریت به یکانها واگذاری ماموریت تعیین ماموریت
dial up U استفاده از یک شماره گیر یا دکمه فشاری تلفن برای ایجاد مکالمه تلفنی ایستگاه به ایستگاه
bears U کسی که اعتقاد به تنزل قیمت کالای خود دارد وبه همین دلیل سعی میکندکه کالای را از طریق واسطه و با تعیین اجل برای تحویل بفروشد
bear U کسی که اعتقاد به تنزل قیمت کالای خود دارد وبه همین دلیل سعی میکندکه کالای را از طریق واسطه و با تعیین اجل برای تحویل بفروشد
specification U تعیین
designation U تعیین
designations U تعیین
determination U تعیین
formulation U تعیین
appointment U تعیین
fixation U تعیین
emplacement U تعیین جا
appointments U تعیین
fixations U تعیین
assignment of space U تعیین جا
identifying U تعیین کردن
assignments U تعیین تعدادسهمیه
avows U شرط تعیین
avowing U شرط تعیین
assignment U تعیین تعدادسهمیه
routes U تعیین خط مسیر
appraisal U تعیین قیمت
tell off U تعیین کردن
route U تعیین خط مسیر
determine U تعیین کردن
specified U تعیین شده
appraisals U تعیین قیمت
appropriated <adj.> <past-p.> U تعیین شده
quantification U تعیین خاصیت
titration U تعیین عیار
identify U تعیین کردن
range determination U تعیین مسافت
orientation U تعیین موقعیت
identifies U تعیین کردن
identified U تعیین کردن
blood types U تعیین کردن
avow U شرط تعیین
blood type U تعیین کردن
formulation U تعیین کردن
abounds U تعیین حدودکردن
watermark U تعیین میزان مد اب
watermarks U تعیین میزان مد اب
signification U تعیین افهار
sex determination U تعیین جنسیت
unitization U تعیین واحد
determinants U تعیین کننده
valorization U تعیین ارزش
wage determination U تعیین دستمزد
determinant U تعیین کننده
determines U تعیین کردن
slate U تعیین کردن
redirection U تعیین جهت
blood groups U تعیین کردن
blood group U تعیین کردن
location U تعیین محل جا
locations U تعیین محل جا
abounded U تعیین حدودکردن
redirection U تعیین مسیر
demarcation U تعیین حدود
abounding U تعیین حدودکردن
typification U تعیین نمونه
slates U تعیین کردن
slated U تعیین کردن
Recent search history Forum search
2New Format
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
1Potential
1incentive
1affixation
1gorse melatonin
1if you have any question please ask us , we are here to help
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com